پاسخ به خوانندگان گرامی
برادران بزرگوار و خردمند و فرهیخته ام آقایان ؛
اسماعیل حسین پور ، هرمان ، علی رضا خانی ، فیضی رهورد ، مرتضی شفیعی ، فروزان
مهر ، جواد کلیدری ، میدیا ، آرمین باقرزاده ، رضا سملقانی ، محمد خسروی و ...
پیام های زیبا و تشویق آمیزتان موجب دلگرمی و تحرک هر چه بیشتر حقیر گردید . چشم
امیدم به شما نسل جوان تحصیل کرده است . سالهاست که ما چوب غفلت پدرانمان را می
خوریم که هیچ گونه سیاست و آینده نگری و دفاع از حریم فرهنگی خویش را نداشتند.
با اینحال نمیشود آنها را خیلی هم سرزنش کرد ، هر چه بود ، آنان زبان و آئینهای خود را
حفظ کردند ، گر چه سواد کافی نداشتند. اما نسل ما نیز هیچ شاخه گلی بر سر خود نزده
است. از فرهنگ و سنتهای خود روز به روز فاصله می گیرد و غربزده و بیگانه می شود.
نه مادران کرد ، اکنون فرزندان کرد می زایند و نه پدران کرد فرزندان کرد تربیت می کنند .
به هر روستا که سر بزنید ، می بینید مادران نو خاسته کرمانج ادای فارسی حرف زدن با
کودکانشان را در می آورند . در حالیکه هیچ توشه و آگاهی از فرهنگ خود ندارند . ننگ بر چنین
مادرانی باد که امروز همه جا حتی در میان ایلات و عشایر چادر نشین نیز با آنان مواجه
هستیم.
جلو نابودی لباس زیبای زنان کرمانج را گرفتم و آنها را دوباره به راه آوردم که اکنون نمونه
هایش را در عروسی ها می بینید . اما از عهده زبان نا سالم این مادران نو خاسته که آفت زبان
و فرهنگ ما هستند ، بر نمی آیم و سخت ملولم.
عزیزانم ؛ از اینکه دیر وقتی است پاسخ شما را نداده ام ، دلگیر شده و حمل بر بی توجهی
حقیر فرموده اید.
خدا می داند چنین نیست . حد اقل زن و فرزندانم می دانند که من وقت غذا خوردن به
راحتی را هم ندارم . در کنار سفره نیز قلم و کاغذ در دست دارم. برای امرار معاش خانواده
مجبورم روزها در اوغاز بیل بزنم و زمین را بکارم و شبها تا پس از نیمه شب مشغول نوشتن
فرهنگ کرمانجی هستم ، در همه موارد ، فرهنگ، هنر ، تاریخ ، آئین و مراسم ، ترانه ها ،
سرگذشت ها و ...
افسوس که عمرم ضایع شد و هدر رفت . نیم اول در چوپانی و کوهها و سربازی و غیره
گذشت و نیم دیگر در زجر و شکنجه و زندان و بی پولی گذشت . خیلی آرزو داشتم به فرهنگ
و هنر کرمانج سر و صورتی بدهم ؛ اما پول لازم را ندارم . حتی گاهی اوقات نمی توانم کتاب
مورد نیازم را از کتابفروشیها خریداری کنم . با حقوق نا چیز بازنشستگی که هزینه خانواده را
هم تکافو نمی کند ، چه می توان کرد ؟
این در حالی است که یک ملیون کرد ساکن خراسان با لاف زدن ، قادر به چاپ و انتشار یک
مجله هم نیستند ،در حالیکه من با هر فقر و بدبختی بوده تا کنون 15 جلد کتاب چاپ و منتشر
کرده ام ، افسوس که:
درم داران عالم را کرم نیست کرم داران عالم را درم نیست
خوب می دانم بسیاری از کردهای ما دربیهوده نشینی خود ، هر بار صدها هزار تومان
نفله می کنند. اما ، حاضر نیستند یک کتاب تاریخی کرمانج یا شاهنامه ای و حتی دیوان جعفر
قلی را بخرند و از اشعار زیبایش لذت ببرند . فقط یاوه گویی و لاف زنی نقل مجالس آنهاست
!!
در حال حاضر چندین جلد کتاب آماده چاپ دارم ، هر کس می خواهد بیاید برای خودش
چاپ کند ، دیگر خسته شده ام .
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
اما ، علی رضا خانی عزیز ، حقیر از اشعار ( شاکه و خان منصور ) از سردارن نادر شاه در
جنگ قندهار کاملا بی خبر هستم . کاش پیش از چاپ کتاب (نادر صاحبقران ) آن اشعار را برایم
می فرستادید که همچون اشعار سرهنگ الماس خان کندوله ای دیگر سردار نادر شاه چاپ
می کردم . جنگ قندهار در سال 1150 قمری بود . سرداران کرد و لر بودند که قندهار را پس
از یکسال محاصره برای نادر شاه فتح کردند. قطعا به استناد این سروده ها آنها نیز در جنگ
قندهار و جنگ هندوستان شرکت داشته اند.
امیدوارم کتاب مستند (نادر صاحبقران ) مرا ، شما و هر ایرانی غیرتمند خوانده خوانده باشید و
بخوانند و بر غیرت و شجاعت این بزرگمرد تاریخ ایران آفرین بگویند . در حال حاضر سخت
مشغول دو کتاب (فرهنگ کرمانجی کلیم ) و ( خانی کلمیشی) _اسناد و حقایق کلیدر _
هستم که هر دو دارند تایپ می شوند.
امیدوارم از درد دل های من ، آزرده نشده باشید و مایوس نگردید . فقط بدانید که تا لحظه
مرگ در حال تحقیق و پژوهش و نوشتن هستم و آنها را آماده چاپ می کنم تا نسل های بعد
بتوتنند آنها را به چاپ برسانند و بدانند که حقیر در چه دوره و زمانه ای و چه نسلی از مردم ،
درگیر بوده ام و راه گلایه ای برایشان باقی نگذارم که با بودن این قوم ، زورق شکسته ما به
ساحل نجات نخواهد رسید مگر ؛
ژه خادی دا وه نه زه ر وه کانیه ک له ناو کالان ده روه
|
برانگی وه : کلیم کانیمال 15/9/1388 مشهد
|
این وبلاگ به تاریخ ، فرهنگ و هنر کردهای شمال خراسان می پردازد.